چرا راهبرد روحانی درباره مذاکره خطاست؟
پژمان تهوری/ روزنامهنگار
حسن روحانی، رئیس جمهور ایران، روز پنج شنبه ۲۸ اردیبهشت ۹۸ در دیدار با جمعی از هنرمندان با بیان اینکه حاضر به مذاکره با آمریکا نیستیم، میگوید:
ما اهل مذاکره و منطق هستیم، اما ادعای طرفی که میگوید ما را به میز مذاکره میکشاند، واهی است. ما حاضر نیستیم چنین مذاکرهای را حتی اگر همه قدرتهای عالم پشت به پشت هم بایستند انجام دهیم.
روحانی پیش از این نیز بارها این موضع را پس از خروج آمریکا از برجام اعلام کرده هر چند خود را استاد مذاکره میداند و در همین دیدار میگوید:
ما توانستیم مساله تحریمهای هستهای را در مذاکراتی سخت و پیچیده که کاری علمی و توامان هنری بود به سرانجام برسانیم. مذاکره علاوه بر دانش، هنر نیز هست چرا که باید از حالت چهره، لحن، اطلاعات در دسترس بتوانیم بفهمیم که طرف مذاکره کننده چه چیز را طلب میکند و باید با فهم و تجربه این راه را در عرض چند ثانیه طی کنیم که همان خلاقیت است.
مخلص کلام روحانی این است که «اهل مذاکرهایم ولی مذاکره نمیکنیم». معنای صریح و روشن این پیام روحانی این است که «اعتماد» به عنوان اولین شرط مذاکره از بین رفته و ایران حاضر به مذاکره با طرفی که به او اعتماد ندارد نیست. رئیس جمهور ایران بر این باور است که یک بار گفتوگو کرده؛ گفتوگو به نتیجه رسیده؛ و حالا طرف مقابل زیر توافق زده، پس دیگر مذاکره نمیکنیم. منطقا این استدلال بیاشکال است ولی دانش مذاکره موافق این منطق نیست، چراکه هر توافقی در هر مذاکرهای ممکن است از سوی یک طرف یا طرفین نقض شود، ولی این شکست، نباید به بسته شدن باب مذاکره منجر شود، بلکه از این سابقه باید برای رسیدن به توافقی بهتر، استفاده کرد.
«نپذیرفتن اجبار و زیر بار هیچ زوری نرفتن» یک اصل در مذاکره است ولی این به معنای بستن باب مذاکره نیست. طرف مقابل ممکن است اهل زورگویی و تحمیل خود به طرف مقابل باشد در چنین موقعیتی یک پرسش کلیدی مطرح میشود که «اگر یک طرف خود را در موقعیت نابرابر دید، یا به عبارتی اگر قدرت طرفین مذاکره نامتوازن و طرف قویتر سعی کرد از قدرت خود برای تحمیل نظر به طرف مقابل استفاده کند، طرف ضعیفتر چه باید بکند؟ اگر در اثر نامتوازن بودن قدرت، یک طرف حاضر به قبول مذاکره نبود چه باید کرد؟» این پرسشهایی است که امروز در تقابل بین ایران و آمریکا مطرح است.
تیم ترامپ، پمپئو و بولتون میدانند که ایران حاضر به مذاکره نیست و میدانند که در جلب اعتماد ایران و ایجاد اطمینان در تهران به مثبت بودن نتایج مذاکره با مشکل روبرو هستند، به همین خاطر سعی میکنند برای متقاعد کردن ایران به مذاکره، بر «مضار باقی ماندن در تعارض» تاکید دارند. یعنی میکوشند به ایران نشان دهند که تداوم یافتن تعارض موجود و عدم پذیرش مذاکره به معنای وخیمتر شدن تعارض و بالارفتن سطح تعارض (احتمالا جنگ) است.
در طرف مقابل اما ایران بر این باور است که مقاومت به جای پذیرش مذاکره، منافع بیشتری را متوجه ایران میکند، چرا که به باور تیم خامنهای، سپاه، روحانی و ظریف، در مذاکره با تیم ترامپ، پمپئو و بولتون، چیزی عاید ایران نمیشود. بنابراین چون به شکست در چنین مذاکرهای ایمان آوردهاند و سودی برای خود قائل نیستند، رد پیشنهاد مذاکره را منطقیتر میدانند، حال آنکه دانش مذاکره میگوید وقتی مذاکره قرار است میان دو طرف با قدرت نامتوازن برقرار شود، طرف ضعیفتر به جای فرار از مذاکره، که میتواند سطح تعارض را تشدید کند، باید تلاش کند توازن قدرت در مذاکره ایجاد کند. قدرت ضعیفتر با روشهای زیر میتواند قدرت خود را افزایش و توازن قدرت برای انجام مذاکره برد-برد ایجاد کند:
- شناختن امکانات و ظرفیتهای خود و مهمتر از آن، شناختن راههای استفاده درست از منابع و ظرفیتها، قدرت را در مذاکره بالا میبرد؛
- دانستن خواسته خود و طرف مقابل، به افزایش قدرت در مذاکره کمک میکند؛
- ساختن پایههای قدرت از طریق همکاری و ائتلاف با دیگر قدرتها؛ یعنی طرف ضعیفتر معمولا برای ایجاد توازن در قدرت، میکوشد با ائتلاف با دیگر قدرتها، قدرت خود را افزایش دهد.
- درگیر کردن طرف سوم به شکلی خیلی هوشمندانه؛
تیم تصمیمگیر در سیاست خارجی ایران، به جای «یافتن راه حل مشترک» در مواجه با تیم ترامپ، میکوشد از مذاکره فرار کند، حال آنکه اصول مذاکره به ما میآموزد که «بر سر مواضع چانه زنی نکنیم بلکه منافع را در نظر داشته باشیم». روحانی میگوید: «ادعای طرفی که میگوید ما را به میز مذاکره میکشاند، واهی است. ما حاضر نیستیم چنین مذاکرهای را بپذیریم». در واقع روحانی برخلاف این اصل مذاکره که میگوید به جای تمرکز بر مواضع روی منافع تاکید کنید عمل میکند. یعنی ترامپ و حرف ترامپ برای روحانی مهمتر از منافع ایران شده، به همین خاطر به جای اندیشیدن به منافع و خواستها، سعی میکند موضعی تقابلی اتخاذ کند و میگوید: «ما حاضر نیستیم چنین مذاکرهای را بپذیریم»، بیآنکه متوجه باشد این موضع، تامین کننده خواست ایران نیست.
اصل دیگر مذاکره که اینجا نادیده گرفته شده، شخصی نگاه کردن به مساله است. یعنی افراد از اصل مساله مهمتر شدهاند. حال آنکه دانش مذاکره بر این باور است که باید «افراد را از مسائل جدا کنیم». همیشه و در هر نوع مذاکرهای فهم ناصحیح دو طرف از یکدیگر میتواند نتایج مذاکره را زایل کند. این یک نکته اولیه و مقدماتی در مذاکره است که هیچ وقت طرف مقابل، موضوع مذاکره نیست بلکه خواست طرفین موضوع بحث است. بنابراین نباید احساسات بر خواستها غلبه کند. طبیعی است که اعتماد، فهم صحیح، احترام و رابطه دوستانه در هر نوع مذاکرهای، اثر مثبت قابل توجهی دارد، ولی نبود این مهم نباید به بسته شدن باب مذاکره و گفتوگو منجر شود. میشود این نواقص را در مرحله پیش مذاکره یا حین مذاکره ترمیم کرد. پیادهرویهای مشهور ظریف و جان کری ترمیم اعتماد مخدوش میان دو کشور و احیای دوستیها بود.
مذاکره فرایندی دو یا چند جانبه برای دستیابی به خواستهای طرفین از طریق همکاری مشترک است. تیم ترامپ به هر دلیلی، به حق یا ناحق، توافق قبلی را متضمن منافع آمریکا نمیداند و خواستار تجدید مذاکرات است. در چنین شرایطی رد پیشنهاد مذاکره مجدد از سوی ایران، تنها یک معنا دارد و آن اینکه سطح تعارض افزایش پیدا میکند و منافع ایران (طرف ضعیفتر) بیشتر مورد تهدید قرار میگیرد، بنابراین مبتنی بر اصول و دانش حل تعارضات، به جای ترک میز مذاکره یا پرهیز از قبول مذاکره، ایران باید به «انتخابهای جدید و منافع مشترک تازه» میان ایران و آمریکا بیندیشد و به «گزینههای بدیل عدم توافق» فکر کند. باید باور داشت که حل مشکل پیش آمده، تنها یک راه حل ندارد، پس باید با کنار گذاشتن پیش فرضها و پیش داوریها، به این نکته اندیشید که چه منافع مشترکی در گفتوگو با تیم ترامپ میتواند حاصل کرد که سطح تعارض کاهش و منافع بیشتری متوجه طرفین شود.