مروری بر جنبش دانشجویی در ایران و برخوردها با آن از خرداد۷۶ تا امروز
این گزارش دومین مطلب از چند گزارش تدوین شده توسط پژوهشگران سازمان غیرانتفاعی «اتحاد برای ایران» برای روحانیسنج است. تمرکز این گزارشها بررسی سیر تحولات حقوق شهروندی از منظر برخی کنشگران مدنی است. طبیعی است که میان نظرات مطرح شده توسط کنشگران مختلف تفاوتهایی باشد. این نظرات همچنین مواضع رسمی «اتحاد برای ایران» یا «روحانیسنج» نیستند.
حرکتهای دانشجویی در ایران حداقل از سال ۱۳۳۲ نقش پررنگی در فضای سیاسی و جامعه مدنی ایران داشتهاند. دانشجویان جوان که با آرمانخواهی، وارد عرصه فعالیت سیاسی و اجتماعی میشوند همیشه هم نیروهای قابل اعتنایی برای فعالان سیاسی بودهاند و هم از طرف دیگر خود دانشجویان با تشکلیابی و انتشار نشریات دانشجویی در صدد ساخت هویت و جریان مخصوص به خود بودهاند.
از یک منظر کلان شاید بتوان حرکتهای دانشجویی تاریخ ایران را به لحاظ مطالبات اصلی آنها به دو دسته تقسیم کرد: مطالبات صنفی، دانشجویی و مطالبات فرهنگی، سیاسی. مطالبات صنفی همواره در دانشگاهها وجود داشته است و فعالان دانشجویی برای ارتقا سطح آموزش و یا رفاه دانشجویان تلاش کردهاند. به عنوان مثال میتوان به اعتراضها علیه بازنشستگی اساتید و اعتراضات تقریبا همیشگی به کیفیت غذای سلفها و خوابگاهها اشاره کرد.
اما مطالبات سیاسی و فرهنگی را باید در قالبی بزرگتر از دانشگاه دید. جنبشهای معطوف به آزادی و دموکراسی در ایران دهههاست که وجود دارند و جنبش دانشجویی خصوصا از زمان ریاست جمهوری محمد خاتمی بخش قابل ملاحظهای از آنها بوده است.
در مورد جنبه فرهنگی مطالبات جنبش دانشجویی باید گفت که یک از پایههای نظام سیاسی ایران پس از انقلاب ۵۷ تحمیل و تزریق ارزشهای فرهنگی مدنظر حکومت به جامعه بوده است که این تلاش برای تحمیل با مقاومت جامعه و دانشجویان مواجه شده است و گاهی این مقاومت در دانشگاه به دلیل وجود بستر مناسب شکل جنبشیتری از بقیه جامعه داشته است. باید توجه داشت که دانشجویان در ایران پیش از همه گیر شدن ماهواره و گوشیهای هوشمند ایدههای جدید را از دانشگاه به خانوادهها، همشهریان و آشنایانشان انتقال میدادند و نقش حلقه واسط بین جریان روشنفکری و جامعه را بازی میکردند. البته در اواخر دهه ۷۰ شمسی روزنامهها هم نقش مهمی در انتقال ایدههای سیاسی و روشنفکری به جامعه بازی میکردند که پس از شروع «توقیفهای فلهای» این نقش دوباره کمرنگ شد.
مهدی عربشاهی دبیر سابق تشکیلات دفتر تحکیم وحدت در گفتگوی تفصیلی با ما در مورد نقش جنبش دانشجویی در دوران ریاست جمهوری خاتمی میگوید: «در دوره اول خاتمی جنبش دانشجویی هدفش را کمک به اصلاحات قرار داده بود. در این دوره، خاتمی را رییس جمهوری میدید که با حمایت آنها انتخاب شده است، آرمان و شعارهای او را خیلی نزدیک به آرمانها و شعارهای خودش میدید، جنبش دانشجویی را متحد تنگاتنگ اصلاح طلبان میدانست، شور و هیجان زیادی در دوران خاتمی در دانشگاهها وجود داشت که در نهایت رسید به ماجرای کوی دانشگاه و سرکوبی که دانشگاه شد. میشود گفت پس از آن دانشگاه تغییر فاز داد. مجلس ششم شکل گرفت و آنها حکم حکومتی را پذیرفتند. مطبوعات و روزنامهها که خیلی پر طرفدار بودند به صورت فلهای توقیف شدند. بعد از آن به نوعی جنبش دانشجویی دچار یک نوع تجدید نظر شد و بخشهایی از آن به نتیجه رسیدند که ما باید از اصلاحطلبان و خاتمی عبور کنیم و خودمان را متحد اصلاح طلبها قرار ندهیم و فاصله گذاری بکنند بین خودشان و اصلاحطلبها اما در ادامه به نوعی به سمت رویارویی با اصلاحطلبان هم کشید و جنبش دانشجویی بیشتر خودش را به عنوان اپوزیسیون نظام سیاسی تعریف کرد.»
دوران احمدینژاد و جنبش دانشجویی ایران
در اواخر سال ۸۳ تا سال ۸۴ که انتخابات ریاست جمهوری برگزار شد و احمدینژاد رییسجمهور شد جریان عمده جنبش دانشجویی و اتحادیه انجمنهای اسلامی دانشگاههای سراسر کشور (دفتر تحکیم وحدت) انتخابات را تحریم کردند. رضا قاضی نوری، فعال دانشجویی سابق در مورد فضای فعالیت دانشجویی در سال ۸۳ تا ۸۴ میگوید که: «در آن دوره ما از خاتمی و اصلاحات ناامید بودیم و ناامیدی جامعه را فراگرفته بود. تصور میکردیم با تحریم انتخابات و برخورد از موضع جامعهمدنی با سیاست احتمالا موفقتر باشیم یعنی به جای همکاری با احزاب سیاسی بتوانیم بازی را عوض کنیم. اواخر دوران خاتمی بود که ترکیبی از بلند پروازیها و ناامیدیها از پیشرفت جریان اصلاحات در جامعه منجر به این شد که جنبش دانشجویی انتخابات را تحریم کند. من معتقدم متأسفانه تحریم تاثیرگذاری هم بود چون اگر شما آرا را نگاه کنید فاصله نامزدهای اصلاحطلب یعنی آقایان کروبی و معین برای اینکه نفر دوم انتخابات بشوند و با هاشمی رفسنجانی به دور دوم بروند بسیار کم بود. آقای کروبی با احمدینژادی حدود هفتصدهزار رأی و آقای معین با او یک میلیون و هفتصد هزار رأی فاصله داست و من تردیدی کمی دارم که جنبش دانشجویی توان بسیج آن رأی بسیار بیشتری داست، کمااینکه تقریبا همواره از دوران ۷۶ به بعد این دانشگاه بوده که با مشارکت یا عدم مشارکتش تا حد زیادی رییسجمهور ساز بوده است .»
رییس جمهور شدن احمدینژاد برای جنبش دانشجویی هزینههای بسیاری داشت. تیم وزارت علوم احمدینژاد از همان ابتدا شروع به توقیف نهادها و تشکلهای دانشجویی کرد. مهدی عربشاهی در مورد آن دوران توضیح میدهد که: «در دوره خاتمی دانشجویان از امکانات رسمی در درون دانشگاهها برخوردار بودند منتها در دوران احمدی نژاد همه هدف او و وزارت علومش روی این بود که جریانات سیاسی منتقد را محدود بکند. از روز اول هدفشان این شد که با هر بهانهای در انجمنهای اسلامی و نشریات دانشجویی را ببندند. با دفتر تحکیم وحدت که به عنوان چتری بر جنبش دانشجویی حضور داشت برخورد بکنند و این فضای برخورد مدام داغتر و داغتر شد و دانشجویان این بار احمدینژاد و دولت را جلوی خودشان میدیدند.»
رییس جمهور شدن احمدینژاد و بستهتر شدن فضای فعالیت دانشجویی به فعالان جنبش دانشجویی هزینههای زیادی تحمیل کرد. دبیر سابق تشکیلات دفتر تحکیم وحدت ادامه میدهد که «به نوعی بالا رفتن میزان سرکوب در دانشگاه باعث شد دانشجویان توجه بیشتری به فعالیتهای صنفی کنند و گفتمانهایی مثل دفاع از حق تحصیل شکل گرفت. دانشجویانی که ستاره دار میشدند و در دوره فوقلیسانس و دکتری به دلیل فعالیتهایشان ثبت نام نمیشدند و یا اینکه دانشجویانی برای چند ترم از تحصیل محروم میشدند و اینجاست که شعارهایی مثل دفاع از حق تحصیل، دفاع از آزادیهای آکادمیک و تاکید بر استقلال دانشگاه تبدیل به خواستهها محوری جریان دانشجویی میشود و جریان دانشجویی از ادعای اپوزیسیون بودنش عقبتر میآید و خودش را به عنوان یک نهاد مدنی و بخشی از جامعه مدنی تعریف میکند، اگرچه هنوز خواستههای سیاسی تحولخواهانه دارند و دنبال تغییرات اساسی و تغییرات رادیکال هستند اما سعی میکنند با تمرکز بیشتر روی فعالیت صنفی خودش را از هزینههای سیاسی گزاف که ممکن بود دچارش بشود در امان بدارند.»
انتخاب مجدد محمود احمدینژاد در انتخابات بحثبرانگیز سال ۸۸ تحول بزرگی برای جنبش دانشجویی ایران بود و خیلی از مطالبات و شعارهایی که پیش از این تنها در دانشگاه شنیده میشد به سطح جامعه و خیابانها رسید اما باعث شد فضای دانشگاهها امنیتیتر از گذشته شود. مهدی عربشاهی در مورد نقش و جایگاه جنبش دانشجویی در جنبش سبز میگوید که «سال ۸۸ و انتخابات ریاست جمهوری به سمتی پیش رفت که برآورد جامعه بر این بود که تقلب رخ داده است. طبیعتا دانشجویان و فعالان دانشجویی وارد جنبش سبز میشوند به نوعی دیگر فضا برای فعالیت منفرد در جنبش دانشجویی نیست و فعالان دانشجویی به عنوان بخشی از جنبش سبز فعالیت کردند و هویتشان در جنبش کلانتر منحل شد. بعد از آن شدت سرکوب دانشجویان خیلی بیشتر میشود و برخی از دانشجویان از دانشگاه اخراج شدند یا اجازه ادامه تحصیل پیدا نکردند و بعضی موارد به احکام حبس طویلالمدت محکوم شدند و این سرکوب همه جانبه باعث میشود دانشگاه وارد یک فضای رخوت و سکوت بشود و در فاصله سالهای ۹۰ تا ۹۲ خیلی صدای کمی از دانشگاهها شنیده میشود. نمادهای فعالان دانشجویی نه در دانشگاهها بلکه در زندان هستند کسانی مثل مجید توکلی، بهاره هدایت و ضیا نبوی احکام هفت ، هشت تا ده سال زندان محکوم میشوند.»
در دو سال آخر ریاست جمهوری احمدینژاد بر اثر سرکوبها، فضای فعالیت دانشجویی از رونق افتاد تا زمان انتخابات ریاست جمهوری سال ۹۲ که روحانی با شعارهایی مبنی بر باز کردن فضای دانشگاه به میدان آمد.
در همین رابطه مهدی عربشاهی میگوید: « روحانی با یکسری وعدهها میآید و این امید را ایجاد میکند که دوباره رونق به فضای دانشجویی باز خواهد گشت، بعد از آمدن روحانی شاهد هستیم که تقاضای خیلی بالایی برای تاسیس انجمنها و اتحادیههای دانشجویی وجود دارد این تقاضا و امیدی که میشود فضای دانشگاه را برگردانند به رونقی که قبلا، پیش از سال ۸۸ وجود داشت و حتی رونقی که در دوران خاتمی داشته بود. از آن طرف ما میبینیم که بیشترین حساسیت هسته سخت قدرت بر روی وزارت علوم است. در دولت آقای روحانی همه وزرا تکلیفشان خیلی زود مشخص میشود ولی انتخاب وزیر علوم خیلی سخت و طولانی است چون شخص رهبری روی وزیر علوم خیلی حساس است که مبادا کسی بیاید که بخواهد فضا را باز کند. گزینههای اول روحانی به نوعی یک به یک حذف میشوند از جعفر توفیقی، جعفر نیلی منفرد، خیلی از اینها به نوعی میشود گفت که میآیند به مجلس و رای اعتماد نمیگیرند و برای دورهای دو سه ماهه سرپرست هستند.»
عربشاهی میافزاید: « کار به جایی میرسد که فرجیدانا برای وزیر علوم انتخاب میشود، در مورد فرجیدانا باید این را بدانیم که وقتی او در سال ۸۲ در دوره خاتمی و بعد از معین به عنوان وزیر معرفی شد گزینه مطلوبی برای دانشجویان نبود یعنی دانشجویان احساس میکردند که او به اندازه کافی همراه دانشجویان نیست به همین دلیل اعتراض کردند و اصلاحطلبها در مجلس به او رای اعتماد ندادند. اما همین فرجیدانا تبدیل به گزینهای خیلی مثبت در دوران روحانی میشود و نمیشد تصور کرد روحانی گزینهای از او مثبت تر بیاورد. او میآید، رای اعتماد میگیرد و مدتی هم در وزارت علوم است اما سریع کارش به استیضاح میکشد و اولین نفر در دولت روحانی است که استیضاح میشود و پس از او فرهادی جانشین او میشود و این حساسیت شدید که میبینیم همیشه بوده است. در این دوره دوم روحانی هم گزینهای که مطرح میشود با نگاه خیلی منفی از طرف دانشجویان از او استقبال میشود. اما در نهایت منصور غلامی که گفته میشود گزینه پانزدهم و یا شانزدهم روحانی بوده به عنوان وزیر انتخاب شد.»
دولت روحانی و جنبش دانشجویی ایران
در دوران روحانی سرکوب جنبش دانشجویی مثل احکام محرومیت از تحصیل و زندانهای طویل المدت دانشجویان به شکل مشخصی کم رنگ شده است. هر چند در اعتراضات دی ماه سال ۹۶ شاهد بودیم که تعداد زیادی از دانشجویان بازداشت شدند.
دبیر سابق دفتر تحکیم وحدت در ادامه گفتگو در مورد شکل تازه سرکوبها میگوید که:« به نظر میرسد شکل دیگری از سرکوب در جریان است و با اخباری که ما داریم گفته میشود خیلی زود فعالان دانشجویی احضار میشوند یا به حراست یا کمیته انضباطی و یا حتی وزارت اطلاعات و اداره اطلاعات شهرهای مختلف و سریع به آنها هشدار داده میشود. از طرف دیگر نهادهای سرکوبگر که اجازه نمیدادند حتی یک انجمن دانشجویی وجود داشته باشد حالا آمدهاند به سه چهار انجمن اسلامی مختلف مجوز دادند تا قدرت دانشجویان به نوعی پخش شود و تبدیل به نهادهای کوچک و ضعیفی شود. مثل آن زمان نیست که یک انجمن فراگیر در دانشگاه بود و بخش زیادی از دانشجویان را نمایندگی میکرد. به نظر میاید مکانیزمهایی که تلاش میکند فعالیتهای دانشجویی را مهار کند حالا مقداری پیچیدهتر شده است و از آن سرکوب عریان و مشت آهنینی که در دوران احمدینژاد داشتیم تبدیل به شکل دیگری شده است اما در عین حال ازادیها از دوره دوم احمدینژاد خیلی بهتر شده است.»
رضا قاضی نوری، فعال دانشجویی سابق در مورد فضای سرکوب در دانشگاههای کشور در دوران روحانی میگوید که: «تیم فعلی وزارت علوم به نظر من تیم قابل دفاعی نیست. از طرف دیگر اما نگاه اینها با نگاه مدیران در دوره احمدینژاد تفاوت بنیادین دارد. من که در دوران احمدینژاد به کمیته انضباطی احضار شدم فضا برای ساکت کردن دانشگاه هم نبود بلکه نابود کردن زندگی دانشجویان منتقد بود و این را هم به عنوان یکی از اهداف کمیته انضباطی به آن نگاه میکردند.»
او در ادامه میگوید: «من خودم پروندهای داشتم که پیشنهاد اخراجم در وزارت علوم داده شده بود. به آنها گفتم که من در شرف فارغالتحصیلی هستم و اگر نگرانید که من در تجمعات و برنامههای دانشجویی مشارکت کنم نیازی به اخراج من ندارید. آنها گفتند به این موضوع فکر میکنیم اما در نهایت آنها گفتند برای اینکه به عنوان فارغالتحصیلِ تحصیلات تکمیلی در جامعه شناخته نشوی و حرفت هم خریدار نداشته باشد ما تو را از دانشگاه اخراج میکنیم. آن نگاه را با این نگاه امنیتی که در سیستم آقای روحانی وجود دارد مقایسه کنید. این نگاه امنیتی هدفش کنترل شرایط است تا حتیالامکان اعتراض جدی صورت نگیرد و چون اینها میدانند که هر چقدر دانشگاه شلوغتر شود و فضا رادیکالتر میشود، فشار روی وزارت علوم از طرف تندروهای جناح راست هم بیشتر میشود. اینها منافع شخصی و گروهی خودشان مدنظرشان است ولی هدفشان نابود کردن زندگی دانشجویان بر اساس آن ایدئولوژی خطرناک که در دوره احمدینژاد در وزارت علوم وجود داشت نیست و خیلی کمرنگتر شده است. اما فراموش نکنیم که محرومیت شهروندان بهایی از تحصیل در دانشگاهها ظاهراً با همان شدت و حدت ادامه دارد و وزارت اطلاعات دولت هم نقش مهمی در این محرومیت ضدانسانی بازی میکند.»
در حال حاضر و همزمان با ریاست جمهوری روحانی تغییرات نسلی و شکل فعالیت مدنی در جامعه هم تغییر کرده است. یکی از مهمترین آنها فراگیر شدن گوشیهای هوشمند و استفاده دانشجویان از اپلیکیشن تلگرام است که به شکل مشهودی فعالیتهای دانشجویی را تحت تاثیر قرار داده است. اگر زمانی دانشجویان در کنار روزنامهها و نشریات کار اطلاع رسانی را برعهده داشتند و پلی ارتباطی بین دانشگاه و روشنفکران با جامعه بودهاند الان شبکههای ماهوارهای و نرمافزارهای پیام رسان با سرعت بیشتر آن وظیفه را انجام میدهند.
مهدی عربشاهی در مورد تغییرات بنیادین در دانشگاهها تاکید میکند: «باید در نظر گرفت که یک تغییر نسلی در دانشگاهها رخ داده و یک پیک جمعیتی ما داشتیم که شامل متولدین ۵۸ تا ۶۵ میشد این پیک در دوران خاتمی در دانشگاه بودند. این پیک جمعیتی هر جا میرود میشود مسئله اول جامعه. وقتی نوزاد بودند مسئله اصلی جامعه شیر خشک بود . وقتی در مدارس بودند مسئله اول مدارس چند شیفته شد. وقتی به سد کنکور رسیدند مسئله اصلی جامعه کلاسهای کنکور شد. وقتی در دانشگاه بودند مسئله اول جامعه دانشگاهها بود. حالا که از دانشگاه بیرون آمدند، میشود گفت که دانشگاه آن مرجعیتش را از دست داده است و این نسل در دانشگاهها حضور ندارند. از طرف دیگر آمدن شبکههای اجتماعی مرجعیت را به جای دیگری برده است شاید الان یک فعال توییتری و یک اکانت فعال در توییتر تاثیر گذاریاش از یک فعال دانشجویی بیشتر باشد. اما آن زمان اینگونه نبود چون اینگونه رسانهها اجتماعی نبود یک تعداد روزنامه محدود بود که افراد خاصی در آن مینوشتند و صداهایی که از دانشگاه میآمد اهمیت داشت. برای همین مبنا من فکر میکنم دانشگاه و فعالیت دانشجویی دیگر آن داغی گذشته را ندارد.»
به نظر میرسد جنبش دانشجویی نقش مرجعیت خود در اطلاع رسانی به جامعه و برای کمتر کردن مشروعیت نظام سیاسی را از دست داده است اما چون دانشگاه مکانی است که دانشجویان در آن امکان تشکلیابی محدود دارند هنوز جنبه عملی فعالیتهای دانشجویی باید در نظر گرفته شود، چون نیاز هر حرکت اجتماعی و سیاسی کلان وجود نوعی تشکل است و جنبش دانشجویی خصوصا وقتی با اساتید و ظرفیتهای علمی همراه شود میتواند به عنوان موتور اصلی تغییر در جامعه نقش آفرینی کند.
همچنین در مورد دانشگاه و جنبش دانشجویی در حال حاضر میتوان گفت که روحانی نتوانسته به وعدههای انتخاباتی خود مبنی بر ایجاد فضای باز در دانشگاهها، حل مشکل دانشجویان ستاره دار، حل مسئله بازنشستگی اساتید و از بین بردن موانع سفر استادهای دانشگاه به خارج از کشور عمل کند، خصوصا اینکه در کنکور امسال بنا به گفته محمود صادقی، نماینده مجلس، بیش از دانشجو ستارهدار شدند و نتوانستند در مقطع کارشناسی ارشد و دکتری ادامه تحصیل دهند.