تحلیل روحانیسنج درباره "گردش روحانی به راست"
با گذشت بیش از صد روز از آغاز به کار دولت دوم حسن روحانی، به نظر میرسد که عملکرد او و دولتش در طی بیش از سه ماه گذشته، باعث نارضایتی برخی از حامیانش شده است. برخی معتقدند روحانی پس از پیروزی در انتخابات ریاستجمهوری “گردش به راست” داشته و بیش از اصلاحطلبان، به جناح مقابل تکیه میکند. در مقابل هستند سیاسیونی که چرخش روحانی به سمت جناح مقابل را انکار میکنند. در میانه اظهارنظرهای فعالان سیاسی، از میان اعضای دولت این حسامالدین آشنا، مشاور روحانی، بود که به برخی از این انتقادها پاسخ داد و در حساب توییتر خود نوشت: “گفتهاند روحانی باهوشتر از آن است که به راست گردش کند، میگویم احتمالا روحانی گردش به راست نمیکند، ولی گردش راست به سمت روحانی بعید نخواهد بود”.
منتقدان روحانی برای سخنان خود به چند مورد مشخص اشاره میکنند: کوتاهی دولت در حل مساله حصر، افزایش محدودیتها برای محمد خاتمی، وضعیت ناپایدار رسانهها و روزنامهنگاران، عدم معرفی وزیر زن برای کابینه و … اما آیا وقوع این مسایل را میتوان نشانهای از چرخش روحانی به راست تعبیر کرد؟
شاید نخست بهتر باشد این مساله را روشن کنیم که حسن روحانی هیچگاه در جناحبندیهای سیاسی ایران، نیرویی نزدیک به اصلاحطلبان شمرده نمیشد. سابقه روحانی از دهه ۶۰ تا نیمه نخست دهه ۸۰ همواره او را چهرهای نزدیک به جناح راست/ اصولگرا معرفی میکند. او البته همواره از جمله نزدیکان اکبر هاشمی رفسنجانی بود (و فراموش نکنیم که تا انتخابات ریاستجمهوری سال ۸۴ کمتر کسی در انتساب یا دستکم نزدیکی هاشمیرفسنجانی به بخشی از اصولگرایان تردید داشت). حتی پس از نزدیکی نسبی هاشمی رفسنجانی به اصلاحطلبان – که نتیجه ظهور و بروز جریان احمدینژاد و قدرت گرفتن آنها میان اصولگرایان بود – حسن روحانی همچنان فاصله خود را با این گروه حفظ کرد.
مجموعه انتقادها از عملکرد تیم مذاکرهکننده هستهای ایران در دوره ریاستجمهوری محمد خاتمی (که ریاست آن بر عهده حسن روحانی بود)، حملههای مداوم احمدینژاد و حامیانش علیه هاشمیرفسنجانی و در نهایت مجموعه اتفاقهای عرصه سیاسی کشور که منجر به شکلگیری صحنه جدیدی در انتخابات ریاستجمهوری سال ۹۲ شد (ثبتنام و سپس ردصلاحیت هاشمیرفسنجانی، حمایت او از روحانی و کنار کشیدن عارف) باعث شد که حسن روحانی و نیروهای اصلاحطلب کمی مانده به انتخابات به یکدیگر نزدیک شوند.
حسن روحانی در چنین وضعیتی تبدیل به نامزد اصلاحطلبان شد: وضعیتی که به نظر میرسید نه اصلاحطلبان چارهای جز حمایت از روحانی دارند (چرا که نامزدی که توانایی پیروزی در انتخابات داشته باشد، در رقابت حضور نداشت) و نه روحانی میتوانست از حمایت اصلاحطلبان چشمپوشی کند (چرا که عملا نیروی منسجم دیگری که بدنه اجتماعی هم داشته باشد، برای حمایت از او در میان نبود). وجود “دشمن” مشترکی با اسم رمز احمدینژاد (و کمی بعدتر: تندروها) باعث شد که ائتلاف روحانی-اصلاحطلبان خیلی زود در کلیات تفاهم کند.
روحانی حتی در چهار سال نخست ریاستجمهوری نیز کمتر فرصت داشت منویات خود را اجرا کند: او درگیر گفتوگو با کشورهای مختلف برای حل و فصل پرونده هستهای ایران بود، با استفاده از فرصت “نرمش قهرمانانه” که از سوی آیتالله خامنهای فراهم شده بود. دلیل اولویتبخشی به پرونده هستهای و به سامان رساندن آن، تبعات آن بود: تحریمهای بینالمللی علیه ایران، وضعیت ناگوار اقتصادی کشور و انزوا در عرصه بینالمللی. روحانی و اصلاحطلبان دستکم در این زمینه با یکدیگر تفاهم داشتند – همچون دوران ریاستجمهوری محمد خاتمی – که باز شدن گره پرونده هستهای ایران در گروی گفتوگو و مذاکره با دیگر کشورها – و آمریکا – است.
آنچه پس از پیروزی حسن روحانی در دور دوم انتخابات ریاستجمهوری رخ داد – در کنار اتفاقهای ریز و درشت داخلی و بینالمللی – نشانهای از تفاوتها میان گروههایی از اصلاحطلبان و طیف حامیان روحانی است. شاید بتوان در عرصه سیاست ایران نمونه مشابه دیگری هم سراغ گرفت: علی مطهری. مطهری چند سال است که با سخنان خود درباره حصر، محدودیتها برای محمد خاتمی، انتقاد از شورای نگهبان، سپاه پاسداران و … محبوب طیفهایی از بدنه اصلاحطلبان است. با این حال علی مطهری زمانی که نوبت به مسایل زنان، حجاب و … میرسد، نظراتی دارد که با مطالبه بخش نه چندان کوچکی از بدنه اصلاحطلبان در تعارض است.
تاکید بر این “تعارض” به معنای نفی تغییرهایی نیست که در علی مطهری یا حسن روحانی رخ داده، بلکه برای توجه دادن به این نکته است که در کنار عدم توجه به تغییر در دیدگاه افراد، تصور “تغییر کلی” در آنها به صرف اظهارنظر در یک یا چند مورد خاص، میتواند به بیراهه رود.
به نظر میرسد درباره حسن روحانی هم اتفاق مشابهی رخ داده است، به خصوص آنکه اگر توجه کنیم او در عرصهای که خود و حامیانش بسیار تمایل دارند از آن با عنوان “رئال پولتیک” یاد کنند، در چهار سال نخست نیز عملکرد به نسبت مشابهی داشته است: روحانی در وزارت کشور ترجیح داد از چهرهای نزدیک به علی لاریجانی استفاده کند. رحمانیفضلی با وجود همه انتقادها نه تنها دولت یازدهم را به پایان رساند، بلکه در دولت دوازدهم نیز مجددا مورد استفاده قرار گرفت. بعد از چند بار درگیری پیرامون وزارت علوم، روحانی در دولت یازدهم گزینهای خنثی را به مجلس معرفی کرد و برای دولت دوازدهم نیز از فردی استفاده کرد که حتی حامیان روحانی در دانشگاه نیز از معرفی او انتقاد کردند.
با این حال نمیتوان منکر شد که روحانی چه در چهار سال نخست ریاستجمهوری خود و چه – و به خصوص – در ایام تبلیغات انتخابات ریاستجمهوری دوازدهم در مواردی لحن و موضعگیریهای به نسبت تندی داشت. کنایهها و سخنان او درباره سپاه پاسداران، انتقاد از رویه شورای نگهبان، درگیریهای لفظی با صادق لاریجانی و چند مورد مخالفت با نظر رهبر جمهوری اسلامی از آن جمله است.
احتمالا کاهش چنین محتوایی در سخنان حسن روحانی – در کنار عقبنشینی او در چینش کابینه – است که باعث بیشتر شدن انتقادها از او شده. شاید آنچه که باعث محتاطتر شدن روحانی در ماههای اخیر شده، وضعیتی است که او در زمینههای مختلف با آن روبهرو است: به قدرت رسیدن ترامپ در آمریکا و لحن او درباره برجام، بیشتر شدن فشارهای آمریکا بر ایران، مجموعه اتفاقهایی که در منطقه رخ میدهد و فشار بر ایران برای مذاکره درباره برنامه موشکی عملا باعث آن شده که گروههای نظامی-امنیتی دست بالاتر را داشته باشند. روحانی قصد ندارد به گونهای عمل کند که در صورت جدیتر شدن درگیریها در منطقه یا زیر سوال رفتن دستاورد اصلی او – برجام – در عرصه سیاست داخلی دست تنها باشد.
با توجه به توازن قوا در ایران، روحانی در حال حاضر قدرت مقابله با گروههای حامی آیتالله خامنهای یا نهادی چون سپاه پاسداران را ندارد. او قصد هم ندارد که با توجه به وضعیت متزلزل فعلی، به گونهای عمل کند – یا سخن بگوید – که دستکم به شکل علنی رویاروی این نهادها قرار بگیرد. به زبان دیگر شاید بتوان گفت روحانی و نزدیکان او پس از پایان ماهعسل با اصلاحطلبان، برای محکمتر کردن جای پای خود در حاکمیت و تضمین تداوم آن در سالهای آینده، به “اصل” خود بازگشتهاند.
از سوی دیگر نگاه روحانی احتمالا تنها به ۴ سال آینده نیست. او احتمالا و با عبرت گرفتن از سرنوشت روسای جمهور پیش از خود در دوران رهبری آیتالله خامنهای (هاشمیرفسنجانی، خاتمی و احمدینژاد)، قصد ندارد به گونهای عمل کند که از صحنه سیاست ایران حذف یا نقش او کمرنگتر شود. این مساله تنها به گوشه چشم احتمالی او برای تصدی مقام رهبری پس از آیتالله خامنهای در ایران باز نمیگردد، بلکه حضور موثر در عرصه قدرت نیز – شاید مشابه آنچه اکبر هاشمی رفسنجانی در دولت اول خاتمی از آن برخوردار بود – از جمله اهداف اوست. روحانی قصد ندارد به گونهای عمل کند که سطوح فوقانی قدرت در ایران برای کمرنگ کردن نقش او در عرصه سیاست ایران پس از پایان دوران ریاستجمهوری به وحدت نظر برسند.
شاید با در نظر داشتن چنین هدفی است که بتوان – علاوه بر نگاه روحانی به عرصه سیاسی و آگاهی او از پیچ و خمهای این مسیر در ایران – نزدیکی روحانی با علی لاریجانی و طیف نزدیک به او را درک کرد. شایعههایی که پیش از این درباره برخی اختلاف نظرها میان روحانی و جهانگیری وجود داشت و سپس کمرنگ شدن نقش جهانگیری در دولت دوازدهم و حضور موثرتر واعظی، از همین جمله است. احتمالا با در نظر داشتن مجموعهای از چنین اتفاقهایی است که میتوان تغییرهای رخ داده در روحانی در ماههای اخیر را تحلیل کرد. از جمله اینکه او در مقابل بازداشت برادر خود، حسین فریدون، پس از انتخابات ریاستجمهوری و با اتهامهای مالی، واکنشی نشان نداد.
روحانی احتمالا با توجه به تجربه حضور خود در بالاترین سطوح تصمیمگیری جمهوریاسلامی در سه دهه اخیر و شناختی که از روابط قدرت در ایران دارد، به این نتیجه رسیده است که حساب بیش از حد باز کردن روی اصلاحطلبان، میتواند منجر به فاصله گرفتن او از نهادهای قدرت در جمهوری اسلامی شود. روحانی و طیف او در سالهای اخیر نشان دادهاند که تا حد امکان تلاش میکنند از ایجاد چنین فاصلهای جلوگیری و در صورت نیاز برای پر کردن آن، اقدام کنند. به نظر میرسد به عقیده روحانی زمان “اقدام و عمل” برای پر کردن این شکاف فرا رسیده است.